English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (6982 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
familiar U وارد در
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
source U فرم یا تنی که داده از آن بازیابی میشود تا وارد پایگاه داده ها شود
source U نقط های که سیگنال ارسالی وارد میشود به شبکه
expansion U اتصالی درون کامپیوتر که کارت میتواند وارد نصب شود
importation U عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
fax U کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
faxed U کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
faxes U کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
faxing U کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
entrant U وارد شونده
entrants U وارد شونده
marker U کد وارد شده در فایل یا متن برای بیان یک بخش خاص
markers U کد وارد شده در فایل یا متن برای بیان یک بخش خاص
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
queried U زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queries U زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
query U زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
querying U زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
voice U وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voices U وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voicing U وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
socket [سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
sockets U سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
gather U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
editor U نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editors U نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
job U استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
jobs U استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
machine U ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machined U ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machines U ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
stop U دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stopped U دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stopping U دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stops U دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
decimal U کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
decimals U کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
graphics U وسیله سطح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد
language U نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
languages U نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
crash U ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی
crashed U ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی
crashes U ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی
crashing U ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی
crashingly U ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی
sheet U وسیلهای که به چاپگر وصل میشود تا امکان وارد شدن ورقههای کاغذ به صورت خودکار برقرار شود
sheets U وسیلهای که به چاپگر وصل میشود تا امکان وارد شدن ورقههای کاغذ به صورت خودکار برقرار شود
raw U 1-اطلاعی که هنوز وارد سیستم کامپیوتری نشده است . 2-دادهای که در پایگاه داده ها که برای تامین اطلاعات کاربر باید پردازش شود
monitor U برناه کامپیوتری که اجازه میدهد دستورات ابتدایی وارد سیستم عامل شوند.
monitored U برناه کامپیوتری که اجازه میدهد دستورات ابتدایی وارد سیستم عامل شوند.
monitors U برناه کامپیوتری که اجازه میدهد دستورات ابتدایی وارد سیستم عامل شوند.
component U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
components U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
background U امکانی که به کاربر داده میشود تا داده جدید را در حسن محاسبه مجدد عبارت وارد کند
backgrounds U امکانی که به کاربر داده میشود تا داده جدید را در حسن محاسبه مجدد عبارت وارد کند
manual U عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
credit U درستون بستانکار وارد کردن
credited U درستون بستانکار وارد کردن
crediting U درستون بستانکار وارد کردن
credits U درستون بستانکار وارد کردن
wire U روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
wires U روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
procedural U زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
involve U گیر انداختن وارد کردن
involves U گیر انداختن وارد کردن
involving U گیر انداختن وارد کردن
structure U با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures U با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structuring U با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
identities U عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود
identity U عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود
trapdoor U روش وارد شدن به سیستم برای تغییر داده یا جستجو یا کلاهبرداری
trapdoors U روش وارد شدن به سیستم برای تغییر داده یا جستجو یا کلاهبرداری
inflict U ضربت وارد اوردن
inflict U وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicted U ضربت وارد اوردن
inflicted U وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicting U ضربت وارد اوردن
inflicting U وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicts U ضربت وارد اوردن
inflicts U وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
proficient U وارد به فن با لیاقت
preparation U تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
preparations U تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
feed U وسیلهای که ایستگاههای مختلف را وارد کامپیوتر میکند
feed U روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
feed U وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
feed U مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feed U وسیلهای که کاغذ و نور را وارد ماشین میکند مثل چاپگر یا دستگاه فتوکپی
feed U وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feeds U وسیلهای که ایستگاههای مختلف را وارد کامپیوتر میکند
feeds U روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
feeds U وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
feeds U مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feeds U وسیلهای که کاغذ و نور را وارد ماشین میکند مثل چاپگر یا دستگاه فتوکپی
feeds U وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
damage U صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
in U توپی که وارد دروازه شده
in- U توپی که وارد دروازه شده
fold U یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
Other Matches
wake up U کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
i had scarely arrived U تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
to make an entry of U وارد
relevant U وارد
comer U وارد
intrant U وارد
hep U وارد
pertinenet U وارد به
infare U وارد
conscious U وارد
importer U وارد کننده
inbound U وارد شونده
importing U وارد کردن
impoter U وارد کننده
impotable U وارد کردنی
importable U وارد کردنی
check in U وارد شدن
get in U وارد شدن
carechumen U تازه وارد
bring in U وارد کردن
arrived in paris U وارد شدم
importers U وارد کننده
imported U وارد کردن
initiates U وارد کردن
initiated U وارد کردن
initiate U وارد کردن
knowledgeable U وارد بکار
enters U وارد شدن
entered U وارد شدن
enter U وارد شدن
check-in U وارد شدن
check-ins U وارد شدن
conversant U وارد متبحر
immigrants U تازه وارد
immigrant U تازه وارد
initiating U وارد کردن
induct U وارد کردن
inducted U وارد کردن
import U وارد کردن
arriving U وارد شدن
arrives U وارد شدن
arrived U وارد شدن
arrive U وارد شدن
inputting U وارد کردن
newcomer U تازه وارد
inducts U وارد کردن
inducting U وارد کردن
newcomers U تازه وارد
incomer U شخص وارد
make an entry U وارد کردن
new comer U تازه وارد
the post has come U پست وارد شد
versant U اشنا وارد
inflictable U وارد اوردنی
ingoing U وارد شونده
intervener U وارد ثالث
lic U وارد بودن
incoming U وارد شونده
initiate U تازه وارد کردن
initiated U تازه وارد کردن
ravaging U خرابی وارد اوردن
naturalising U جزوزبانی وارد شدن
initiates U تازه وارد کردن
initiating U تازه وارد کردن
ravages U خرابی وارد اوردن
ravaged U خرابی وارد اوردن
roster U وارد صورت کردن
rosters U وارد صورت کردن
leakage U به خزانه وارد نمیشود
leakages U به خزانه وارد نمیشود
to exert force [on] U نیرو وارد کردن [بر]
blemish خسارت وارد کردن
to crash in [to a party] U سر زده وارد شدن
enter U وارد یا ثبت کردن
entered U وارد یا ثبت کردن
enters U وارد یا ثبت کردن
to barge in U سر زده وارد شدن
ravage U خرابی وارد اوردن
naturalises U جزوزبانی وارد شدن
naturalize U جزوزبانی وارد شدن
reimport U دوباره وارد کردن
seacraft U وارد به رموزدریا نوردی
tenderfoot U ادم تازه وارد
barges U سرزده وارد شدن
barged U سرزده وارد شدن
barge U سرزده وارد شدن
to become personal U وارد شخصیات شدن
importing U عمل وارد کردن
put into port U وارد بندر شدن
new arrived U تازه وارد شده
impotable U مجازبرای وارد شدن
log in U وارد شدن به سیستم
entering group U گروه وارد شونده
enter the game U وارد بازی شدن
endamage U خسارت وارد اوردن
log on U وارد شدن به سیستم
circumstantiate U وارد جزئیات شدن
central load U نیروی وارد به مرکز
ward leonard control U کنترل وارد لئونارد
get a word in edgewise <idiom> U وارد شدن درمکالمه
muscles U بزور وارد شدن
muscle U بزور وارد شدن
naturalizing U جزوزبانی وارد شدن
naturalizes U جزوزبانی وارد شدن
To enter the field . U وارد معرکه شدن
I slipped into the room . U یواشکی وارد اطاق شد
weather wise U وارد بجریانات روز
To go into detailes. U وارد جزئیات شدن
imported U عمل وارد کردن
To barge in on someone. U سر زده وارد شدن
To enter politics . U وارد سیاست شدن
To deliver (strike ) a blow . U ضربه وارد ساختن
He entered at that very moment . U درهمان لحظه وارد شد
import U عمل وارد کردن
inflict casualty U خسارت وارد کردن
uncharted U در نقشه یاجدول وارد نشده
form U یات مربوطه را وارد میکند
formed U یات مربوطه را وارد میکند
She wI'll arrive on friday morning . U جمعه صبح وارد خواهد شد
modes U یات مربوطه را وارد میکند
expansion team U تیم تازه وارد به لیگ
She entered the room as naked as the day she was born . U لخت وعور وارد اتاق شد
He came under the guise of friend ship . U درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
inductee U کسیکه وارد خدمت شده
As I entered the house… U هینطور که وارد خانه شدم
to crash in [to a party] U بدون دعوت وارد شدن
We entered the room together . U باهم وارد اطاق شدیم
To be in the know . To be in the picture . U وارد بودن ( مطلع وآگاه )
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
Enter it in the books . U آنرا دردفاتر وارد کنید
mode U یات مربوطه را وارد میکند
incognizant U بدون اطلاع غیر وارد
inflict casualty U تلفات وارد کردن بدشمن
To enter the arena . U وارد میدان کسی شدن
To take field against somebody . U بر علیه کسی وارد شدن
hit the spot <idiom> U نیروی تازه وارد کردن
To enter the arena of bloody politics. U وارد صحنه سیاست شدن
take a strain U وارد کردن فشار به طناب
forms U یات مربوطه را وارد میکند
incurs U متحمل شدن وارد امدن
to go on stage U وارد صحنه [نمایش] شدن
To make a forcible entry into a building. U بزور وارد ساختمانی شدن
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
swear in U باسوگند بشغلی وارد کردن
swear in U با مراسم تحلیف وارد کردن
the strain on a rope U فشاریاکششی که بر طنابی وارد اید
to enter into an enquiry U وارد باز جویی شدن
input U عمل وارد کردن اطلاعات
incurring U متحمل شدن وارد امدن
incurred U متحمل شدن وارد امدن
inputted U عمل وارد کردن اطلاعات
to barge in U بدون دعوت وارد شدن
to give somebody a blow U به کسی ضربه وارد کردن
to take toll of any one U تلفات زیادبرکسی وارد اوردن
commissioning the ship U وارد خدمت کردن کشتی
the objection will not lie U ان ایراد وارد نخواهد بود
To deliver (strike) a blow U ضربه زدن ( وارد آوردن )
incur U متحمل شدن وارد امدن
proselytizes U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
to sit for an examination U در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
proselytised U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytises U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
backhands U باپشت راکت ضربت وارد کردن
proselytizing U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
intrude U فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
proselytize U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytized U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytising U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
backhand U باپشت راکت ضربت وارد کردن
negotiated U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiate U وارد معامله شدن انتقال دادن
intruded U فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
intrudes U فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
intruding U فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
negotiating U وارد معامله شدن انتقال دادن
sixth man U نخستین بازیگرذخیرهای که وارد میدان میشود
scoffs U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffing U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffed U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoff U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
ingrate U تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
supervene U اتفاقا امدن سرزده وارد شدن
He is well versed in business . U درامور با زرگانی کاملا" وارد است
casserole U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
join issue with a person U با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
casseroles U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
negotiates U وارد معامله شدن انتقال دادن
to log on U وارد شدن به سیستم [رایانه شناسی]
iam out of practice U چندی است که وارد کار نیستم
to bar somebody from entering the place U مانع کسی وارد جایی شدن
iam not in prac tice U چندی است وارد کار نیستم
diffraction loading U منتجه نیروهای وارد بیک شیئی
to enter [into a mine] U وارد معدنی شدن [مثال با آسانسور]
to descend [into a mine] U وارد معدنی شدن [مثال با آسانسور]
initiation U وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
to break in U به زور و غیر قانونی وارد شدن
recognition U و تبدیل به حالتی که بتواند وارد کامپیوتر شود
paper U روشی که در آن نوار کاغذ وارد ماشین میشود
papered U روشی که در آن نوار کاغذ وارد ماشین میشود
papering U روشی که در آن نوار کاغذ وارد ماشین میشود
Recent search history Forum search
1construed
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1I want to add a meaning, but it doesn't fuction!
1the rate at which total office space is leased less space vacated during a specific period of time
1range check
0عشق تنها چیزی هست که اگر واقعی شو بدست بیاری
0دستوراتی که در کرنل لینوکس میتوان وارد کرد
0نحوه کار با نرم افزار waze
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com